کد مطلب:315501 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

مخالفان امام
در اینجا درنگی كوتاه داریم برای شناخت دشمنان حكومت امام كه هدفی والا نداشتند، بلكه تنها انگیزه ی آنان از مخالفت، دستیابی به حكومت برای بهره وری از ثروتهای كشورها و حاكمیت به ناحق برگرده ی مسلمانان بود.

عایشه: متأسفانه، عایشه از امام، كینه ای ویرانگر و نفرتی سخت داشت. شاید علت آن - تا آنجا كه می دانیم - به علاقه ی همسرش پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پاره ی تن و دخت گرامی و محبوبش بانوی زنان عالم فاطمه زهرا (علیهما السلام) و دو ریحانه ی حضرت، سروران جوانان اهل بهشت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و ستایش مكرر پیامبر از آنان و منزلت والای آنان نزد خداوند، برمی گردد. خداوند متعال محبت آنان را بر همه ی مسلمانان واجب كرد و در قرآن كریم فرمود: «ای پیامبر! بگو: بر رسالتم از شما - جز محبت به قربی - چیزی نمی خواهم»، لیكن در همان وقت با عایشه رفتاری معمولی می شد و در موارد بسیاری، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) عواطف او را جریحه دارمی كرد؛ حضرت به همسرانش فرمود: «سگهای حوأب، بر كدام یك از شما پارس خواهند كرد تا از صراط بلغزد».



[ صفحه 77]



همچنین حضرت با اشاره به خانه ی عایشه فرمود: «شر، اینجا زاده می شود و از اینجا پا می گیرد» و موارد دیگری كه عواطف او را برمی انگیخت.

علت دیگری كه می توان برای نفرت عایشه از امام (علیه السلام) یاد كرد، موضع قاطع حضرت در قبال خلافت پدر عایشه، ابوبكر و تحریم انتخاب او و خودداری از بیعت با او بود. عایشه پس از سقوط حكومت عثمان قصد آن داشت تا خلافت را مجددا به قبیله ی خود (تیم) بازگرداند و بدین ترتیب بر كل سیاست دولت و دستگاههای آن مسلط گردد و خلافت را تابع خواست و آرزوی خود بگرداند؛ زیرا یقین داشت در صورت دستیابی امام (علیه السلام) به خلافت، با او چون دیگر شهروندان رفتار خواهد شد و از امتیازی ویژه بهره ای نخواهد داشت؛ چونكه حكومت حضرت بر طبق كتاب و سنت است و این معیارها در تمام امور سیاسی و اقتصادی در نظر گرفته خواهد شد و حضرت، مجالی برای اجرای عواطف و هواها نخواهد داد.

عایشه همه ی این مسایل را می دانست، پس تمرد و عصیان خود را بر ضد حكومت حق امیرالمؤمنین اعلام كرد و «طلحه و زبیر» و دیگر آزمندان و منحرفان از راه حق از قبایل قریش كه از آغاز تابش نور اسلام با دعوت اسلامی به نبرد پرداخته بودند، با او همدست شدند. به هر حال، عایشه از مهمترین عوامل سرنگونی حكومت عثمان بود و فتوا به وجوب قتلش داده بود. هنگامی كه عثمان در آستانه ی هلاكت بود، عایشه راه مكه را پیش گرفت، ولی همچنان در جریان اخبار بود و خبر كشته شدن عثمان را با خوشحالی بسیاری دریافت كرد، لیكن ناگهان با خبر خلافت امام (علیه السلام) شوكه شد و فورا موضع خود را عوض كرد و شعار خونخواهی عثمان را سر داد و با حرارت، فریاد كشید: «عثمان مظلومانه كشته شد!! به خدا به خونخواهی او برخواهم خاست!!» و ریا كارانه



[ صفحه 78]



بر او مویه كرد و پیراهن خونین او را برگرفت و آن را شعاری برای شورش بر حكومت مشروع و حق طلبانه ی امام - كه حقوق انسان را مطمع نظر قرار داده بود و مصالح محرومان و ستمدیدگان را وجهه ی همت ساخته بود و ادامه ی حقیقی حكومت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) به شمار می رفت - قرار داد.

عایشه در مكه با اعضای برجسته ی حزب خود چون طلحه و زبیر و دیگر امویان، انجمنها كرد و به تبادل آرا پرداخت تا كدام شهر را مورد تعرض قرار دهند و در آن پایه ی حكومت خود را بریزند و از آنجا جنگ را علیه امام و سرنگونی حكومت حضرت، آغاز كنند. پس از كنكاشها و دقت در امور شهرهای اسلامی، نظرشان بر آن قرار گرفت تا شهر «بصره» را كه در آن یارانی هم داشتند، اشغال كنند. پس از آن، شورش مسلحانه ی خود را اعلام كردند و به سوی بصره پیشروی كردند و حیوانهای آدم نما و واماندگان جامعه - كه كمترین آگاهی و شعوری ندارند - بدانها پیوستند و یكسره خود را به بصره رساندند. پس از درگیری سختی میان آنان و نیروهای حكومت مركزی در آنجا، توانستند شهر را اشغال كنند و حاكم آنجا «سهل بن حنیف» را دست بسته نزد عایشه بیاورند.

عایشه دستور داد محاسن سهل را بتراشند و اوباشان و عوانان نیز دستور او را اجرا كردند و «سهل» پس از كهولت سن و بلندی محاسن، به جوانی بی مو بدل شد.

همین كه خبر شورش عایشه و اشغال بصره به وسیله ی افرادش به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید، حضرت برای جلوگیری از گسترش فتنه ی به دیگر شهرهای اسلامی، به سرعت با سپاهیانش راه بصره را پیش گرفت تا كانون فتنه را درهم بكوبد و شورشیان را درهم بشكند. سپاه امام از افراد آگاه و با بصیرتی چون صحابی بزرگ «عمار یاسر، مالك اشتر، حجر بن عدی، ابن التیهان» و



[ صفحه 79]



كسانی تشكیل شده بود كه در بنای اسلام و استوار سازی پایه های آن در زمین، نقشی شایسته داشتند.

سپاهیان امام، راه بصره را پیش گرفتند و هنگامی كه بدانجا رسیدند، شهر را به وسیله ی لشكریانی انبوه، اشغال شده دیدند كه اطاعت و پیروی خود را از عایشه اعلام داشته بودند. حضرت پیكهایی نزد فرماندهی لشكر عایشه چون طلحه و زبیر فرستاد و بر آنان صلح را عرضه داشت و برای حفظ خون مسلمانان از آنان خواست تا تن به مذاكراتی با امام بدهند، لیكن شورشیان طرح صلح را رد كردند و بر عصیان خود پافشاری نمودند و با وقاحت اعلام كردند كه به خونخواهی عثمان برخاسته اند، در صورتی كه خودشان حكومت عثمان را واژگون كرده و او را كشته بودند.

هنگامی كه تمامی راههای صلح و آشتی بسته شد، حضرت ناچار شد آنان را به جنگ بخواند و میان دو لشكر، جنگ سختی درگرفت كه بر اثر آن، بیش از ده هزار سپاهی كشته شدند. در فرجام كار، خداوند، امام را بر دشمنانش پیروز كرد، طلحه و زبیر كشته شدند، میدان رزم از كشته های دشمن انباشته شد و خداوند در دل زندگان آنان ترسی افكند كه بر اثر آن با خفت و سرشكستگی از میدان كارزار گریختند.

لشكریان امام (علیه السلام) بر عایشه، فرمانده كل شورشیان دست یافتند و او را با احترام به یكی از خانه های بصره بردند. امام بدون گرفتن تصمیمی خشن علیه عایشه با او به نیكی رفتار كرد و او را (به خوبی همراه عده ای از زنان) به مدینه فرستاد تا طبق دستور خدا و رسولش در خانه ی خود بنشیند و از دخالت در اموری كه در برابرش مسؤولیت ندارد، خودداری كند.

این فتنه كه مورخان بدان «جنگ جمل» نام داده اند به پایان رسید و در پس



[ صفحه 80]



خود، اندوه و سوگی عظیم در میان مسلمانان بجا گذاشت، صفوف متحد آنان را به هم ریخت و آنان را دچار شری بزرگ كرد. به طور قطع انگیزه های این جنگ سالم نبودند و دلایل عایشه و حزبش، منطقی نبود، بلكه آنان برای بهره وری مادی و به دلیل نفرت شدیدشان از حكومت امام كه در آن امتیازات ویژه ی خود را از دست داده بودند و با آنان چون دیگر مسلمانان رفتار می شد، دست به این جنگ نافرجام و فاجعه آمیز زدند.

ابوالفضل (علیه السلام) این جنگ خونین را شاهد بود و به اهداف آن كه براندازی حكومت پدرش - پیشاهنگ عدالت اجتماعی در زمین بود - واقف شد و كینه های قبایل قریش بر او آشكار گشت و دانست كه دین در اعماق جان آنان نفوذ نكرده است، بلكه آنان برای حفظ جان و مصالح خود به زبان ایمان آورده اند.

معاویه و بنی امیه: در رأس مخالفان حكومت امام و معاندان او، «معاویة بن ابی سفیان» و بنی امیه قرار داشتند. خداوند قلوب آنان را از ایمان تهی كرده و آنان را در فتنه درافكنده بود، پس، از سرسخت ترین دشمنان امام بودند. بنی امیه قبلا نیز با پیامبر و دعوت او به دشمنی برخاسته بودند و به رسالت حضرت كفر ورزیدند و شبانه روز به توطئه گری علیه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) دست زدند، تا آنكه خداوند پیامبرش را عزت و نصرت داد و آنان را خوار كرد و مغلوب ساخت.

آنان با اكراه - نه با ایمان قلبی - مسلمان شدند و پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) با بلند نظری و رأفت و رحمت عظیم خود آنان را پذیرفت و بخشید و با آنان همچون با دیگر دشمنان رفتار كرد و اگر این اخلاق والای حضرت نبود، آنان را از صفحه ی روزگار محو می كرد. بنی امیه در دوران پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) قدر و منزلتی شایان ذكر نداشتند، با خواری می زیستند و مسلمانان با چشم دشمنی به آنان



[ صفحه 81]



می نگریستند و زشتكاریها، دشمنیها و جنگهای آنان با پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نبوتش را بازگو می كردند. متأسفانه پس از فاجعه ی وفات پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) امویان در صحنه ی اجتماعی ظاهر شدند و بلند آوازه گشتند. این ظهور و اعتلا به دلایل سیاسی خاصی صورت گرفت. ابوبكر، «یزید بن ابی سفیان» را به امارت دمشق گماشت و خود تا بیرون مدینه برای بدرقه و تودیع او خارج شد.

مورخان می گویند: «ابوبكر تنها برای یزید، این كار را كرد و برای دیگر كارگزاران خود چنین احترامی قایل نمی شد». خود همین مطلب گواه ارزشی است كه ابوبكر به یزید و خاندانش داده بود. هنگامی كه یزید هلاك شد، امارت دمشق به برادرش معاویه واگذار شد. معاویه بسیار مورد توجه عمر بود و اخبار بسیاری را كه درباره ی انحرافات و كجرویهایش به خلیفه می رسید، به هیچ می گرفت. به عمر خبر دادند كه معاویه اعمالی مغایر اسلام مرتكب می شود؛ حریر و دیبا به تن می كند و در ظروف طلا و نقره غذا می خورد - در حالی كه این كارها در اسلام حرام است - خلیفه در توجیه اعمال او و دفاع از او دست به عذر تراشی زد و گفت: «معاویه كسرای عرب است!!». كی این بی سر و پای راهزن پست، كسرای عرب بود؟! و به فرض هم كه چنین باشد، آیا او مجاز بود محرمات الهی را مرتكب شود و حسابی پس ندهد؟! خداوند با كسی خویشی و پیوندی ندارد و با همه یك نسبت دارد؛ هر كه از حدود شریعت الهی خارج شود و اعمال ناشایست مرتكب گردد، كیفر خواهد دید. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در این باره می فرماید: «اگر عصیان كنم، سقوط خواهم كرد». [1] .



[ صفحه 82]



و امام چهارم زین العابدین می فرماید: «خداوند متعال بهشت را برای مطیعان خود آفرید، اگر چه بردگان حبشی باشند و دوزخ را برای عاصیان خلق كرد، اگر چه سروران قرشی باشند».

به هر حال، عمر، معاویه را مشمول انواع الطاف و مزایا ساخت و دامنه ی حكومتی او را گسترش داد و روح بلند پروازی را در او دمید. معاویه نیز در خطه ی حكومتی خود، سلطنت خواهانه به امارت پرداخت، بزرگان و سرشناسان را به خود نزدیك می كرد و با انواع بخششها دل و عقل و ایمان آنان را می خرید و دوستی خود را در دلهای سفلگان می نشاند.

عایشه با شورش علیه حكومت امام (علیه السلام) زمینه را برای شورش مسلحانه ی معاویه علیه حكومت امام - كه درخشانترین حكومتی است كه در طول تاریخ درشرق عربی به وجود آمده است - آماده كرد و معاویه - این گرگ جاهلی - از آن دستاویزی برای تمرد خود ساخت.

معاویه، خونخواهی عثمان را وسیله ای برای فریب بی سر و پاها قرار داد و امام را متهم كرد كه مسؤول خون عثمان است و در همان وقت به دستگاههای تبلیغاتی خود دستور داد بانگ مظلومیت عثمان را سردهند و او را از اعمالی كه خلاف اسلام بود و مرتكب شده بود - چه در زمینه های اقتصادی و چه سیاسی - تبرئه كنند.

معاویه با دیپلماتهای بزرگ و سیاست بازان كارآزموده ی جهان عرب مانند «مغیرة بن شعبه و عمر و بن عاص» و مانند آنان مجهز شده بود و این مشاوران با شناخت عمیقی كه از جامعه و احوال آن داشتند، برایش برنامه های پیچیده ای ارائه می كردند تا بر حوادث دشوار، پیروز شود.



[ صفحه 83]




[1] لو عصيت لهويت.